عظمت زن در فرهنگ وحي

عظمت زن در فرهنگ وحي

زندگی زن در ملل عقب مانده

علامه طباطبایی در بحث پیرامون زندگی زنان در میان امت های عقب مانده ای چون ساکنان آفریقا، استرالیا و دیگر ملل و قبایل وحشی گذشته، با اشاره به این نکته که این ملل، بیشتر آداب و رسومشان بر اساس اقتضای منطقه و عادات موروثی بود، می نویسد مردان ساکن در این مناطق، به دلیل طبع استخدامی که در وجودشان بود به زنان نیز همچون دیگر موجودات زیردست خود نگاه می کردند و تمایل داشتند که آنها را در استخدام و خدمت خود داشته باشند. مردان آن عصر، زندگی زنان را پیرو زندگی خود می دانستند و بر این باور بودند که زنان برای مردان خلق شده و به وجود آمده اند. به قول علامه، آنها بدون تفکر و سربسته می گفتند: «هستی و وجود زنان و زندگی شان تابع هستی و زندگی مردان است و عینا مانند حیوانات، هیچ استقلالی در زندگی و هیچ حقی ندارند و زن مادام که شوهر نکرده، تحت سرپرستی و ولایت پدر است و بعد از ازدواج، تحت ولایت شوهر است؛ آن هم ولایت بدون قید و شرط و بدون حد و مرز (علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ص ۳۹۵.) در میان این ملل عقب مانده، زن از هیچ گونه حق و حقوقی برخوردار نبود و صرفا به منزله کالایی در دست مردان به شمار می رفت، به گونه ای که آنها می توانستند زن خود را بفروشند، ببخشند یا این که همچون کالایی در اختیار دیگران قرار دهند تا بقیه نیز از آنها هرگونه که می خواهند بهره ببرند. این مساله چنان در نزد اقوام و قبایل آغازین، عادی و معمولی بود که هیچ کس به آن اعتراضی نمی کرد و آن را همچون حقی طبیعی برای مردان می پنداشتند. تنبیه، مجازات، کتک زدن، زندانی کردن و حتی قتل زنان نیز برای آنها جایز بود و عجیب تر این که در مواقع قحطی یا جشن ها، زنان خود را همچون گوسفندی قربانی کرده و از گوشت آنها می خوردند )همان، ص ۳۹۶)

اینها تنها گوشه هایی از طرز تفکر و برخورد ملل عقب مانده پیشین در قبال زنان بود که موجب تنزل مقام زن تا حد پایین ترین موجودات زیر دست بشر شده بود.

زن در میان ملل پیشرفته قبل از اسلام

حضرت علامه در اینجا نیز همچون بحث از امم عقب مانده تاریخ، منظور خود را مللی می داند که تحت رسوم ملی و عادات محفوظ و موروثی زندگی می کرده اند، بی آن که رسوم و عاداتشان مستند به کتابی یا مجلس قانونی باشد همانند مردم چین، هند، مصر قدیم، ایران و سایر کشورهایی که در آن مقطع در این قالب می گنجیدند.

«در میان این ملل پیشرفته، زن هیچ گونه استقلال، حریت و آزادی در اراده و اعمالش نداشت، بلکه در تمام شوون زندگی اش تحت قیمومت و سرپرستی بوده و نمی توانسته هیچ کاری را از پیش خود منجز و قطعی سازد و حتی حق مداخله در هیچ کدام از شوون اجتماعی را نیز دارا نبوده است» (همان، ص ۳۹۶) .

اگر چه وضع زنان در میان این ملل، از امت های عقب مانده و قبایل وحشی بهتر شده بود و زن مثلا می توانست مالک باشد یعنی ارث ببرد یا اختیار ازدواج داشته باشد و یا این که دیگر او را نمی کشتند و قربانی نمی کردند، اما با این حال باز هم زنان در وضعیت اسفباری زندگی می کردند به گونه ای که آنها می بایست وظایفی از قبیل زراعت، کسب و کار، هیزم شکنی و... را که به عهده مردان بود را انجام دهند و اینها علاوه بر کارهای منزل و اداره امور خانواده و فرزندان بود.

به هر حال زنان در میان امت های پیشرفته ای که در بالا به آن اشاره کردیم، وضعیت متفاوت، اما تقریبا یکسانی داشتند به صورتی که مناطق و اوضاع گوناگون موجب نگاه های متفاوتی به زنان می شد. مثلاً وضع زن در ایران باستان، با زن در چین یا هند باستان متفاوت بود، هر چند در همه آنها به زن ها ظلم می شد. برای مثال در هند اگر مردی می مرد، همسرش حق ازدواج مجدد نداشت و حتی او را همراه با همسرش می سوزاندند.

در نتیجه زنان در این گونه جوامع در برزخ میان انسان و حیوان بودند که از آنها به مثابه یک انسان متوسط و ضعیف استفاده می کردند.

زن در میان کلدانیان، آشوریان، رومیان و یونانیان قدیم

این ملل بر خلاف ۲ گونه سابق یعنی ملل عقب مانده یا ملل پیشرفته چین و هند و... تحت سیطره قانون یا کتاب بودند نه اقتضای منطقه، عادات موروثی و... .

در کلده و آشور که تحت حاکمیت قوانین حمورابی بود، زن بر اساس آن قوانین تابع همسرش بود و استقلالی از خود نداشت به گونه ای که اگر زنی در امور معاشرت از شوهرش اطاعت نمی کرد یا این که عملی را مستقلا انجام می داد، مرد می توانست او را از خانه بیرون و با او معامله یک برده را بکند یا همسر دیگری اختیار کند. اما در روم که حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد دست به وضع قوانین زد، طبق قوانین وضعی آنها زنان اصولا جزو جامعه به حساب نمی آمدند و به شکایات آنها رسیدگی نمی شد و معامله ای هم از آنها نافذ نبود، اما بعکس، جنس ذکور در میان این خانواده ها، طبق قوانین روم می توانستند با کسب اجازه سرپرست خانواده مستقل شوند، اما این مساله در رابطه با زنان جاری نبود. در میان این امم، زن از هیچ کس ارثی نمی برد، زیرا اصولا برای او خویشاوندی قائل نبودند، حتی در ارتباط با مادر و فرزندان یا زن و شوهر. همچنین قرابت میان آنها طبیعی بود نه یک قرابت رسمی، به همین دلیل در میان خانواده ها به دلیل سرپرستی مرد خانواده، مرد حق ازدواج با محارم و اهل خانواده را نیز داشت. به هر حال از نظر رومیان قدیم، زندگی زن تابع زندگی مردان بود و زمام زندگی و اراده اش در دست سرپرست خانواده قرار داشت (همان، ص ۳۹۹( .

وضع زن در میان یونانیان هم به این منوال بود، به گونه ای که قوام و رکن اجتماع مدنی و اجتماع خانوادگی، مردان بودند و زنان تابع و طفیلی مردان محسوب می شدند، بنابراین زن در اراده و افعال خود هیچ گونه استقلالی نداشت و تحت ولایت و سرپرستی مرد بود. خلاصه این که در یونان حتی به قوانین خود هم گزینشی عمل می کردند، به گونه ای که اگر زنی کار نیکی کرده بود، پاداشش برای مردان بود و اگر خطایی می کرد، باید خود زنان مجازات می شدند.

وضع زنان در میان اعراب پیش از اسلام

عرب های پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان که سرزمینی خشک و بی آب و علف بود، زندگی می کردند. طبیعتا اینها متاثر از سرزمین ها و اقوام و ملل دیگر نیز بودند که حتی برخی از رسومشان نشات گرفته از دیگران بود. عرب های پیش از اسلام برای زن در زندگی نه استقلالی قائل بودند و نه حرمت و شرافتی. زن در میان اینها ارث نمی برد، تعدد زوجات جایز بود، زن در مساله طلاق از خود اختیاری نداشت و دختران را زنده به گور می کردند. عمل زنده به گور کردن که یکی از اعمال وحشیانه آنها بود، در قرآن نیز آمده است: پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان می کرد و بعکس، هر چه بیشتر دارای پسر می شد، خوشحال تر می شد (ر.ک: سوره نحل، آیه ۵۹( .

بنابراین زن در میان اقوام پیش از اسلام که در این ۳ بخش برشمردیم، اول این که انسانی پست و ضعیف و در سطح حیوانات بی زبان بود و حق استقلال و حریت نداشت؛ دوم، این که زنان خارج از اجتماع انسانی تلقی می شدند. سوم این که محرومیت زنان در این جوامع همه جانبه بود و از تمامی حقوق محروم بودند و چهارم، رفتار مردان با زنان براساس غلبه قوی بر ضعیف بود؛ یعنی همان قریحه استخدام و بهره کشی از زنان.

تحول منزلت زنان در اسلام

برخلاف آنچه در بالا به آن اشاره کردیم، با ظهور دین مبین اسلام زن نیز دارای جایگاه و منزلت خاصی شد که در اینجا به بررسی آنها می پردازیم. از نظر اسلام زن نیز مانند مرد، انسان است و هر انسانی چه مرد و چه زن بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا؛ یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی... ان اکرمکم عندالله اتقیکم (سوره حجرات، آیه ۱۳.) به قول علامه طباطبایی، علاوه بر آیاتی که بصراحت تساوی میان زن و مرد را اعلام می کند، آیات دیگری نیز در قرآن هستند که به طور صریح بی اعتنایی به امر زنان را نکوهش می کنند؛ ازجمله آیه ۵۹ سوره نحل.

از دیدگاه علامه، «اسلام میان زن و مرد از نظر تدبیر شوون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی برقرار کرده و علت آن نیز این است که همان گونه که مرد می خواهد بخورد و بنوشد و... زن نیز همین گونه است. همان طور که مرد می تواند برای سرنوشت خودش تصمیم بگیرد و مستقلا عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، زن نیز چنین حقی را دارد. بدون هیچ گونه تفاوتی» (علامه طباطبایی، پیشین، ص ۴۰۹.) البته از آنجا که زن و مرد از لحاظ خلقت با یکدیگر متفاوتند طبیعتا وظایف اجتماعی آن دو نیز متفاوت است. برای مثال، جنس زن، لطیف و جذاب خلق شده تا جنس مخالف را جذب کند و زمینه توالد و تناسل در جنس بشر فراهم آید.

به طور کلی می توان این گونه گفت که به تعبیر صاحب المیزان «در اسلام، زن در همه احکام عبادی و حقوق اجتماعی مرد شریک است. او نیز همانند مردان می تواند مستقل باشد و هیچ تفاوتی با آنها ندارد؛ مگر در مواردی که طبیعت خود زن اقتضا دارد که با مردان تفاوت داشته باشد همانند مسائلی چون قضاوت، جهاد، عهده داری حکومت، مساله ارث و حجاب» (همان، ص ۴۱۱(

در نتیجه این که زن از برکت اسلام دارای استقلال نفس گشته و متکی به خود شده و در حقیقت صاحب کرامت انسانی شده است که نمونه فراوان آن را می توان در گفتار و کردار پیامبر اعظم(ص) و سایر ائمه اطهار علیهم السلام در قبال حضرت خدیجه، حضرت فاطمه و دیگر زنان مشاهده کرد که می تواند به عنوان الگویی در برخورد با این قشر محسوب شود. از دیگر مواردی که علامه طباطبایی، درخصوص زنان به آن اشاره می کند، بحث استقلال مالی کامل و تام در امور اقتصادی و مالی است (علامه طباطبایی، اسلام و انسان معاصر، ص ۱۳۲( .

روش تحقیق

ابزار جمع‌آوری اطلاعات بنده در  این مقاله روش مطالعات کتابخانه‌ای یا از راه مطالعه می باشد، در این روش بنده بعد از اينكه سوالات و فرضيه هاي كه در مورد موضوع مقاله در ذهنم داشتم ازهمه اسناد چاپی همانند کتاب،  فرهنگ‌نامه‌ها، مجلات‌، روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها، ماهنامه‌ها، لغت‌نامه‌ها، مصاحبه‌های چاپ شده، پژوهش‌نامه‌ها، کتاب‌های همایش‌های علمی، متون چاپی نمایه شده در بانک‌های اطلاعاتی و اینترنت و اینترانت و هر منبعی که به صورت چاپی قابل شناسایی باشد؛ استفاده نموده ام تا به اثبات و رد آنها بپردازم.

تعريف واژه            

زن در فرهنگ دهخدا: [زن . زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو. ج ، زنان . (ناظم الاطباء). مادینه از آدمی .

فرهنگ درلغت نامه دهخدا: [فرهنگ . ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد.

فرهنگ درفرهنگ فارسی معین:فَ هَ) [ په . ] (اِ.) 1 - علم ، دانش . 2 - تربیت ، ادب . 3 - واژه نامه ، کتاب لغت . 4 - عقل ، خرد. 5 - تدبیر، چاره

وحی در لغت نامه دهخدا:  [وحی . وَح ْی ْ ] (ع اِ)آواز که در مردم و غیر آنان باشد. (منتهی الارب ) هرآنچه کسی به دیگری فرستد و بدان القاء کند هرچه باشد. (ناظم الاطباء). هرچه از کلام یا نبشته یا پیغام یا اشاره که به دیگری القاء و تفهیم کنی وحی نامیده میشود و در اصطلاح شرع کلام خداوند است که بر پیغمبر نازل میگردد. وحی بر دو قسم است وحی ظاهر،وحی باطن . اما وحی ظاهر بر سه گونه است اول آنچه برزبان فرشته رود و پیغمبر آن را شنود قرآن از این قبیل است . دوم آنچه واضح گردد به اشاره ٔ فرشته بدون آنکه بیان و کلام در میان باشد چنانکه پیغمبر فرمود، روح القدس نفث فی روعی و سوم الهام ، و تمام این اقسام بطور مطلق حجت است به خلاف الهام اولیاء که بر دیگران حجت نیست و وحی باطن آنچه به وسیله ٔ رأی و اجتهاد حاصل میگردد.

زن در منطق وحی

 (احزاب/35)

شأن نزول:
هنگامى که «اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت به دیدن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، یکى از نخستین سؤالاتى که مطرح کرد این بود: آیا چیزى از آیات قرآن در باره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! «اسماء» به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، عرض کرد: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتى در باره آنها همانند مردان نیامده است.
اینجا بود که آیه نازل شد و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند.
تفسیر:
شخصیت و ارزش مقام زن در اسلام به دنبال بحثهایى که در باره وظايف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات گذشته ذکر شده در این آیه سخنى جامع و پرمحتوا در باره همه زنان و مردان و صفات  بر جسته آنها بیان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظیم آنها را در پایان آیه بر شمرده است.
مى‏گوید: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ).
 «و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به این که اسلام همان اقرار به زبان است که انسان را در صف مسلمین قرار مى‏دهد، و مشمول احکام آنها مى‏کند، ولى ایمان تصدیق به قلب و دل است و اعمالى که به دنبال آن مى‏آید.
 «و مردانى که مطیع فرمان خدا هستند و زنانى که از فرمان حق اطاعت مى‏کنند» (وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ).
سپس به یکى دیگر از مهمترین صفات مؤمنان راستین، یعنى حفظ زبان پرداخته، مى‏گوید: «و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا که ریشه ایمان، صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات است، و نقش آن در معنویات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمین وصف آنها را این گونه بازگو مى‏کند: «و مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا» (وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مى‏دانیم یکى از بدترین آفات اخلاقى، کبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمین توصیف مى‏فرماید: «و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ).    
 گذشته از حب جاه، حب مال، نیز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناک، و نقطه مقابل آن انفاق و کمک کردن به نیازمندان است، لذا در هفتمین توصیف مى‏گوید: «و مردان انفاق‏گر و زنان انفاق کننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چیز است که اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسیارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شکم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمین توصیف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمین و نهمین وصف مؤمنان راستین اشاره کرده، مى‏گوید: «و مردانى که روزه مى‏دارند و زنانى که روزه مى‏دارند» (وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ).
 «و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بى‏عفتى حفظ مى‏کنند، و زنانى که عفیف و پاکند» (وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
سر انجام به دهمین و آخرین صفت که تداوم تمام اوصاف پیشین بستگى به آن دارد پرداخته، مى‏گوید: «و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند، و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند» (وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ).
آرى! آنها با یاد خدا در هر حال و در هر شرایط، پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى را از قلب خود کنار مى‏زنند، وسوسه‏ها و همزات شیاطین را دور مى‏سازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مى‏آیند.
در پایان آیه، پاداش بزرگ این گروه از مردان و زنانى را که داراى ویژگیهاى ده گانه فوق هستند چنین بیان مى‏کند: «خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
نخست با آب مغفرت گناهان آنها را- که موجب آلودگى روح و جان آنها است- مى‏شوید، سپس پاداش عظیمى که عظمتش را جز او کسى نمى‏داند در اختیارشان مى‏نهد.

۶( مقام فروتنی و خوف از عظمت و عقاب حق

۷( مقام کرم و جود که ثمره آن صدقه است

۸( مقام روزه و صوم

۹( مقام ضبط نفس و مالکیت بر شهوات

۱۰( مقام یاد و ذکر حق.

 

 

در صریح این آیه شریفه هست که زنان نیز مانند مردان می توانند به ده مقام عالی و ملکوتی و معنوی برسند، و از این طریق مغفرت حق و اجر عظیم کسب کنند، مقامات عبارت است از:

۱( مقام اسلام

۲( مقام ایمان

۳( مقام طاعت و فرمانبرداری

۴( مقام صدق

۵( مقام صبر و پایداری در برابر تمام حوادث

جایگاه زن در زندگی از نگاه اسلام

زیباترین و رساترین واژه برای بیان خصلت ویژه زن، «ریحانگی» است. ریحانه یعنی گل لطیف، زیبا، خوشبو و شاداب. امیرمومنان(ع)زن را با این صفت وصف فرموده است: «المَرأَةُ رَیحانَةٌ: زن ریحانه است.»

زن و ریحانگی او، جلوه های گوناگونی دارد که به طور گذرا به آن می پردازیم.

محوریت در زندگی

وجود زن چنان پُرجاذبه است که شوهر و فرزندان را به سوی خود جذب می کند و آنها را گرد وجود خود می گرداند. هسته مرکزی خانواده، زن است و اجزا و اعضای خانواده، پیرامون او می گردند. زنانی که ظرفیتشان اندک باشد یا تربیت نشده باشند یا ارزش خود را نشناسند، درصدد برمی آیند که از این «محور بودن» سوء استفاده کنند. در این صورت، محور متزلزل و گردش آن ناموزون و کارخراب می شود. زن که محور خانواده است، باید در ایفای درست این نقش مهم، کوشا باشد و شایستگی خود را به ظهور رساند و شوهر و فرزندانش را به گونه ای موزون، پیرامون خود بگرداند.

مایه آرامش خانواده

هر قدر مرد مقتدر باشد، زن باعث آرامش او است. همان طور که مرد نیز پناهگاه زن است و زن هر اندازه که توانمند باشد، به این پناهگاه نیاز دارد. آفریدگار حکیم چنین تقدیر کرده و چنین آفریده است که زن، مایه آرامش مرد باشد و مرد، پناهگاه زن. فرزندان نیز از آغاز خلقتشان تا هرچه که برومند شوند، به این مایه آرامش نیاز دارند. جانمایه این خصلت به دست آفریدگار حکیم در سرشت زن نهاده شده و زن باید آن را شکوفا کند و آدابش را نیکو فراگیرد و در عرصه خانواده عرضه کند.

حرمت نهادن به غیرت شوهر

غیرت، گوهری است ارجمند که خداوند حکیم در وجود مرد نهاده است. مردان با تکیه بر این جانمایه گرانمایه است که از عفت زن پاسداری می کنند و حتی در این راه جان می بازند. فایده غیرت فقط برای مرد نیست، همه اعضای خانواده و جامعه از آن بهره می برند و بیشترین سهم آن را زن می برد، حتی بیش از مرد. درست است که حیا و عفت زن گوهری است مانند غیرت مرد که آفریدگار حکیم آن را در وجود او نهاده است اما غیرت مرد در حفاظت از حیا و عفت زن، نقش مهمی دارد. اگر مرد کم غیرت یا بی غیرت شد، زن به تدریج کم عفت یا بی عفت خواهد شد و آنگاه است که خانواده و جامعه پلید می شوند. از این روست که ریحانه فرزانه بر حریم غیرت مردش حرمت می نهد و این نعمت ارجمند را برای خود و شوهر و جامعه اش محفوظ می دارد و آن را از آسیب مصون می دارد. چون وجود زن و عفت او برای مرد بسیار ارزشمند است، در نگهداری از آن سخت می کوشد و نه تنها ربودن این در گرانسنگ را برنمی تابد، بلکه نگاه های بد را هم به او تاب نمی آورد. از سخت ترین و بدترین حالت ها برای مرد غیرتمند آن است که به ناموسش بی حرمتی شود. ریحانگان، با درک صحیح این صفت و حالت مرد، نباید کاری کنند که غیرت مرد تحریک شود. اگر فطرت مرد سالم بماند، درباره همسرش انحصارطلب است و حس انحصارطلبی اش چنان نیرومند است که حتی نگاه دیگران به همسرش را برنمی تابد.

قهرمان سازی در ذهن فرزندان

جایگاه ویژه پدر و مادر در ذهن و دل فرزند، بر همگان آشکار است و جایز نیست هیچ کس به این جایگاه صدمه ای بزند یا آن را ویران کند. بر همسران واجب است که هر کدام حرمت دیگری را نزد فرزندان عظیم شمارند و آن «جایگاه ویژه» را بالا و بالاتر ببرند تا فرزندان حرمت هر دوی آنها را بزرگ شمارند و به پدر و مادر احترام بگذارند. اکنون سخن با ریحانگان است؛ فرزندان، نیازمند قهرمانی آرمانی اند که او را الگوی خود قرار دهند و در زندگی به وی اقتدا کنند و به او ببالند. بهترین کس برای ایفای نقش این قهرمان آرمانی، پدر است. نقش پدر در این عرصه، بی بدیل است همان گونه که نقش مادر نیز در جایگاه خود، بی بدیل است. ریحانه عارفه آن است که همواره این نقش را برجسته تر و پررنگ تر و از کمرنگ یا بی رنگ یا خراب شدن آن پیشگیری کند. رنجش یا دلخوری احتمالی زن از شوهر، هرگز او را از ایفای این وظیفه باز  نمی دارد و تخریب شخصیت پدر در ذهن و دل فرزند اصلا در شأن زن نیست.

صفابخش بوستان خانواده

مدیریت زندگی خانوادگی، به دو عنصر اصلی نیاز دارد؛ عقلانیت و لطافت. هر کدام از این دو عنصر از زندگی حذف شود، چرخ زندگی می لنگد. اگر زن و مرد که مدیران اصلی خانواده اند، در کنار هم که قرار گیرند، این دو را تامین می کنند. زن با وجود سرشار از عاطفه خود، سهم بیشتری در لطافت بخشی عاطفی خانواده دارد. این از هنرهای زن است زیرا وجود زن، لطیف است. او با حضور خود و با عاطفه اش، خشکی و خشونت را از زندگی می زداید. بوستان زندگی، شادابی خود را از وجود زن می گیرد. از جاهایی که ریحانگی زن به وضوح نمایان می شود، همین جاست. اگرچه زن و مرد هر دو باغبان بوستان زندگی خانوادگی اند اما سهم زن در طراوت بخشی به این بوستان بسیار بیشتر است. مگر گلستان بدون جلوه گری گل و ریحان وجود  می یابد؟ گلستان با گل و ریحان، گلستان است. زن زیرک، آن است که ریحانگی خود را نیکو دریابد و گلستان خانواده را با گلبرگ های لطیف وجود خود، خرمی بخشد و با عاطفه و ریحانگی که جانمایه آن را خداوند در سرشت او نهاده است، زندگی خانوادگی را همواره لطیف و شاداب نگه دارد.

کدبانو بودن

زن اگر هزار هنر داشته باشد، اما «کدبانو» نباشد و کدبانویی را نداند، هزار هنرش کمرنگ می شوند. کدبانو یعنی بزرگْ بانو و این خصلتی است که جزو ذات زن است و زیبنده وجود او است. از نمادهای پُرجلوه ریحانگی، کدبانو بودن است. زنی که کدبانو نباشد، یکی از خصایص اصلی و دانه درشت ریحانگی را ندارد یعنی نقص بزرگی دارد. مدیریت داخلی منزل، هنر شوهرداری، مهارت فرزندداری، هنر آشپزی، توانایی رسیدگی به نظافت خانه و تمیز و شاداب نگه داشتن محیط منزل، از نشانه های فرزانگی ریحانگان است. هنرها و توانمندی ها و دانش های زن، هرکدام به جای خود اما هنر کدبانویی جایگاهی ویژه دارد. اگر زن، دانشجو یا دانشمند، هنرجو یا هنرمند، کارآموز یا کارمند، نویسنده و حتی ثروتمند باشد و برای کارهای خانه، خدمتکار داشته باشد، باز هم باید کدبانو باشد. کدبانو بودن فقط به معنای انجام دادن کارهای خانه نیست، این کار را خدمتکار نیز می تواند انجام دهد، کدبانوبودن، هنری و حالتی و لطافتی و ظرافتی روانی و اخلاقی است. اینکه می گویند: «فلانی از هر انگشتش هنری می بارد»، بیشتر منظور هنر کدبانو بودن است. زنان هر اندازه که از جایگاه، ثروت و موقعیت اجتماعی برخوردار باشند، نباید از کدبانویی استعفا دهند و این بخش ارزشمند روانی خود را تعطیل کنند.

احترام به خویشاوندان همسر

خویشاوندان مرد و زن، از موضوع های مهم زندگی زوج هاست و تاثیر آن، چه مثبت و چه منفی، در روند زندگی خانوادگی برجسته است. ریحانگان عارفه، اقوام همسر را، به خصوص والدین او را محترم می شمارند و ایشان را عزیز می دارند. تکریم آنها، تکریم همسر است. عزیزداشتن گوشواره، عزیزداشتن گوش است. خویشاوندان همسر را حرمت نهادن، عزیزکردن خود است. شرط خردمندی و هوشمندی است که با خوبان خویشاوندان همسرمان به نیکی رفتار کنیم و با بدانشان مدارا. نیکی و مدارا، دو ستون استوار برای ساختار کانون حیات خجسته است.

حفاظت از شوکت                                 اقتدار شوهر و عزت و شوکت او، از جانمایه های گرانسنگ زندگی خانوادگی است. این صفت و حالت، از   پایه های زندگی زن و شوهر است. از این رو ریحانگان باید مردانگی مردشان را پاس بدارند. حرمت او را نگه دارند و آن را پرورش و افزایش دهند که خودشان بیش از همگان به آن نیاز دارند. زن از مرد حقیر خوشش نمی آید. مرد مطلوب زن، مردی است که مقتدر و عزتمند و توانمند باشد بنابراین ریحانگان برای دل خود، برای مصلحت زندگی، برای سرافرازی فرزندان و برای خشنودی همسرشان و رضایت خدا، باید از عزت و شوکت همسرشان محافظت کنند هم در کردار، هم در گفتار، هم نزد او، هم در غیاب او، هم نزد فرزندان. چوب حراج زدن به این سرمایه گرانقدر، زیانی است بی جبران که در شأن هیچ ریحانه فرزانه ای نیست و پاسداشت این گوهر ارزشمند، سودی است سرشار که شایسته ریحانگان فرزانه است.

امیدبخشی و دلبری

امیددادن به شوهر و دلگرم کردن او از هنرهای ریحانه است. مرد در کشاکش دهر، دستخوش تلاطم   می شود. امواج پرخروش دریای جامعه، بر گُرده جان او تازیانه می زنند و گهگاه وی را سخت به صخره ها می کوبند، چنانکه گاه نزدیک است استخوان هایش خُرد شوند. گرداب های مهیب مسوولیت های اجتماعی، او را به فراز می برند و فرود می آورند، چندان که گاهی سرگیجه می گیرد و از مدار تعادل خارج می شود. آنگاه با تنی خسته و دلی شکسته، کوفته و مجروح، ناامید و حیران، به خانه می آید و خود را با همه وجود در آغوش ریحانه می افکند و به او پناه می برد. خود را به او می سپارد و از وی یاری می طلبد. در چنین حالتی، ریحانگی زن مرهمی است شفابخش بر زخم های مرد و پناهگاهی است آرامش بخش برای روح خسته و مجروح او و دلداری و همدمی و امیدبخشی، معجزه ای است که مرد را حیاتی نو می بخشد. یکی دیگر از جلوه های هنری ریحانه آن است که چشم و دل همسرش را چنان پر کند که جای خالی برای نفوذ دیگران نماند. ریحانه باید چنان ریحانگی کند که مشام جان همسرش نیازمند بوییدن گل های دیگر نباشد.

زنان نمونه ، الگویی برای همه ی مؤمنان

«هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان دارد، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم و پاداش آن‌ها را به بهتر از اعمالی که انجام می‌دادند،خواهیم داد.» (نحل/96)

زنان نمونه قرآنی، نه فقط الگو برای زنان کمال‌جو، بلکه الگو و اسوه برای همه مؤمنان‌هستند؛ چنان‌که در سوره تحریم، آسیه همسر فرعون و مریم مادر مسیح‌علیه‌السلام دو نمونه خوب برای مردم مؤمن به‌شمار آمده‌اند«و خداوند برای‌مؤمنان به زن فرعون و مریم دختر عمران مثال زده است.»

1-آسیه، مظهر ایمان و استقامت

آسیه دختر مزاحم با اینکه در حریم کفر به سر می‌برد و همسر فرعونی بود که دعوی «انا ربکم الاعلی» داشت، اما نور ایمان در قلبش تلألؤ یافت و بنا بر قولی، آن گاه که معجزه عصای حضرت موسی‌علیه‌السلام و پیروزی او را بر ساحران فرعون دید، ایمان آورد و چون ایمانش برای فرعون آشکار شد و همسر ظلم پیشه‌اش او را از چنین ایمانی بر حذر داشت، امتناع کرد و بر عقیده‌اش پافشاری نمود تا اینکه به دستور فرعون، دست و پای او را در میان آفتاب به میخ کشیدند و سنگ بزرگی را بر روی سینه او گذاشتند. و او در آن شرایط سخت و طاقت‌فرسا که به استقبال مرگ می‌رفت، تنها با خدای خود به راز و نیاز پرداخت و قرب پروردگار و بيزاری از دشمنان الهی را درخواست نمود:

«و خداوند برای کسانی که ایمان آوردند، به همسر فرعون مثل زده است،در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»(تحريم/11)

آسیه با وجود امکانات خوب زندگی پر از ناز و نعمت در قصر فرعون، به قرب الهی دل بست و به غیب ایمان آورد و در برابر چنین ایمانی تا مرز شهادت ایستادگی نمود. و این‌گونه شایسته جایگاه رفیع بهشت و نعمت عظیم پروردگار گشت و به بیان رسول اکرم‌صلی الله علیه و آ له در زمره با فضیلت‌ترین زنان بهشتی قرار گرفت؛ آنجا که فرمود: «برترین زنان اهل‌بهشت، چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آ له، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم‌همسر فرعون   .

2- مریم‌علیهاالسلام نماد ایمان و طهارت

مریم عذراءعلیها السلام مادر حضرت مسیح‌علیه‌السلام، دیگر بانویی است که در قرآن کریم برای مؤمنان به عنوان الگو و نمونه در ایمان، صداقت، پاک‌دامنی و عبودیت معرفی شده است. پدرش «عمران»از پیامبران الهی و از نسل‌ابراهیم خلیل‌علیه‌السلام بود  که پیش از تولد مریم‌علیها السلام از دنیا رحلت نمود و مادرش «حنّه»زنی مؤمن و پاک‌دامن بود که داستان نذر و نیاز و دعای خالصانه‌اش در آیات 35 و 36 سوره آل عمران، نشانگر ایمان و اعتقاد راستین او می‌باشد.

«و به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برتری داده است.»

اگر چه «اصطفاء» از ماده «صفو»به معنای برگزیدن صاف و خالص هر چیز است، اما همچنان که علامه ‌طباطبایی فرموده، اصطفاء اول به معنی تقبل عبادت خدای تعالی از سوی مریم‌علیها السلام و تسلیم او در برابر این‌خطاب است: « فرشتگان گفتند: ای مریم! برای‌پروردگار خود خضوع کن و سجده به جا آور و با رکوع کنندگان رکوع کن!» و اصطفای دوم به معنی تقدم و برتری‌آن جناب بر سایر زنان می‌باشد.

البته ناگفته نماند که فضل و برتری مریم عذراءعلیها السلام بر زنان دنیا با آنچه در حق سیده زنان عالم، فاطمه‌زهراعلیها السلام بیان شده، منافات ندارد؛ زیرا به فرموده رسول اکرم‌صلی الله علیه و آ له، حضرت مریم‌علیها السلام سرور بانوان عالم در زمان‌خود بود، در حالی که حضرت فاطمه‌علیها السلام سرور زنان جهان در همه زمان‌هاست: «اما مریم کانت سیدة نساءزمانها، اما فاطمة فهی سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین».

ایمان، اخلاص و عبودیت مریم‌علیها السلام به گونه‌ای بود که در عنفوان جوانی در محراب عبادت پر شور و حال‌خویش از طعام روح‌بخش بهشتی برخوردار گردید و آن چنان این شایستگی مریم‌علیها السلام در وجود مربی و کفیل‌الهی‌اش، زکریای نبی‌علیه السلام تأثیر گذاشت که قلب آن پیامبر، سرشار از امید گشت و در آرزوی داشتن فرزندی باتقوا و طهارت پیشه همچون مریم‌علیها السلام در محضر ربوبی دست به دعا برداشته، در فصل پیری فرزندی پاکیزه و شایسته از خداوند درخواست نمود.

3- مادر موسی‌علیهاالسلام جلوه ایمان و تسلیم

مادر حضرت موسی‌علیها السلام که به تصریح قرآن کریم، مورد وحی الهی (الهام) قرار گرفته و بر ایمان و آرامش قلبی‌او به امداد ربوبی تأکید شده، یکی از زنان نمونه قرآنی است که می‌تواند الگوی اطاعت و تسلیم در برابر فرمان‌الهی باشد.

آن گاه که حکومت فرعونی به دنبال خواب فرعون و احساس خطر او از سوی بنی اسرائیل، برنامه‌گسترده‌ای را برای کشتن نوزادان پسر از بنی اسراییل به اجرا گذاشته و حتی به قابله‌ها نیز دستور مراقبت از زنان‌باردار را داده و در نتیجه، هزاران نوزاد را قربانی کرده بود، حضرت موسی‌علیه‌السلام پا به عرصه هستی نهاد و با تولد خویش، دنیایی از دلشوره و نگرانی را در وجود مادر افکند، اما در این هنگام، یک الهام غیبی، آرامش و اطمینان‌قلبی را به او باز گرداند؛ الهامی که مشتمل بود بر:

1- نوزادت را شیر ده: «ان ارضعیه» و چون بر جان او ترسیدی، وی را در دریا (نیل) بیفکن: «فاذا خفت‌علیه فالقیه فی الیم»

2- ترس به دل راه مده و غمگین مباش: «و لا تخافی و لا تحزنی»

3-ما طفل را به تو بازمی‌گردانیم: «انا رادّوه الیک» و او را از رسولان و پیامبران قرار می‌دهیم: «و جاعلوه من المرسلین» 

4-ملکه سبأ نمونه هوش و درایت

بلقیس، نمونه قرآنی زنانی است که با تدبیر هوشمندانه و ژرف‌اندیشی، پیروی از آیین حق را انتخاب‌می‌کنند و زمینه هدایت و سعادت ملتی را فراهم می‌سازند.

وی ملکه سرزمین سبأ (یمن) بود و بر قومی مشرک و خورشید پرست حکمرانی می‌کرد، که با تهدید پادشاه‌بنی اسرائیل، حضرت سلیمان‌علیه‌السلام، رو به رو شد و حکومت و مملکت خویش را در خطر دید. از این رو، با اشراف و بزرگان دربار خویش به مشورت نشست و از آنان نظرخواهی نمود. «اشراف گفتند: ما دارای نیروی‌کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست، بنگر که چه دستوری می‌دهی.» با این‌وجود، بلقیس جنگ را به صلاح ندید و بسیار حسابگرانه عمل کرد و گفت: «هدیه گرانبهایی برای آنان‌می‌فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می‌آورند.»

برخورد زاهدانه حضرت سلیمان‌علیه‌السلام با فرستادگان بلقیس و تهدید دوباره به لشکرکشی و جنگ در صورت‌عدم تسلیم آن‌ها در برابر حق، فطرت سلیم بلقیس را از خواب غفلت بیدار نمود و وی رنج سفر را بر خود هموار ساخت و به دیدار سلیمان شتافت و هر چند در بارگاه آن حضرت، معجزه ظهور تخت سلطنتش را (که پیش از آن در سرزمین سبأ بود) به عیان دید، اما نشان داد که نیاز به دیدن چنین معجزاتی ندارد و از روی آگاهی و شناخت، تسلیم آیین حق شده است که بیان نمود: «اوتینا العلم من قبلها و کنا مسلمین» ؛ «ما پیش از این هم‌آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم.» و همچنین در پیشگاه الهی عرضه داشت:

« پروردگارا! من به خود ستم کردم و]اینک] به همراه سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است، اسلام آوردم.»

صفورا و خواهرش از بهترین نمونه‌ها و الگوهای قرآنی در زمینه حیا و عفت هستند که‌بهره‌مندی ایشان از این صفت، نشان دهنده ایمان عمیق آنان می‌باشد؛ چرا که به بیان امام صادق‌علیه‌السلام کسی که‌فاقد حیا باشد، از داشتن نعمت ایمان بی‌نصیب است: «لا ایمان لمن لا حیاء له».

5-دختران شعیب، نماد حیا و عفت

در جریان هجرت حضرت موسی‌علیه‌السلام از مصر به سوی شهر مدین در ایام جوانی، قرآن کریم از دو دختری‌سخن می‌گوید که به خاطر سالخوردگی پدر پیرشان مجبور بودند خودشان گوسفندان را از آب چاه مدین‌سیراب نمایند؛ اما تا زمانی که مردم در کنار چاه در حال آب دادن به چارپایانشان بودند، به سبب حیا و عفتی که‌در وجودشان قرار داشت، در گوشه‌ای به انتظار می‌ماندند؛ چنان که وقتی موسی‌علیه‌السلام به نزد آنان رفت و علت‌دوری گزیدن ایشان را جویا شد، در جواب گفتند: «لا نسقی حتی یصدر الرعاء»؛ «ما گوسفندان خود را سیراب نمی‌کنیم تا چوپانان همگی [حیوانات خود را آب دهند و]خارج شوند.»

آن گاه حضرت موسی‌ علیه‌السلام با روحیه جوانمردی با آنکه خسته و گرسنه از سفر طولانی‌اش بود، به پیش رفته و از چاه آب کشیده، گوسفندان آن دو را سیراب نمود و سپس به زیر سایه دیواری پناه برد. آن دو دختر با ایمان و عفیف که در حریم پاک و بهشتی پدری چون شعیب نبی‌علیه‌السلام پرورش یافته بودند، به خانه برگشته، ماجرا را برای‌پدر تعریف کردند و به توصیه حضرت شعیب‌علیه‌السلام یکی از دختران به نزد موسی‌علیه‌السلام بازگشت تا دعوت پدر را برای دیدار و گرفتن مزد سیراب کردن گوسفندان ابلاغ نماید.

در این صحنه نیز قرآن کریم به صفت حیای آن بانو تأکید می‌ورزد و می‌فرماید: «فجاءته احداهما تمشی‌علی استحیاء»؛«ناگهان یکی از آن دو [دختر]‌ به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت.»

واین به فرموده رسول اکرم‌صلی الله علیه و آ له همان دختر بزرگ‌تر، یعنی صفورا بود که بعدها به همسری حضرت موسی‌علیه‌السلام درآمد. بنابراین، صفورا و خواهرش از بهترین نمونه‌ها و الگوهای قرآنی در زمینه حیا و عفت هستند که‌بهره‌مندی ایشان از این صفت، نشان دهنده ایمان عمیق آنان می‌باشد.

جایگاه زن در نگرش قرآن

نفس واحد انسانی

زن در هستی شناسی قرآن موجودی است که برخلاف باورهای تحریفی شرایع یهودی و مسیحی از باقیمانده گل آدم و یا عضو بدنی و کالبدی جسمی وی خلق نشده است. تعبیری که قرآن از این مسئله به دست    می دهد کاملا با تحلیل و گزارش یهودی مخالف است. در گزارش قرآن به جای آن که مسئله به حوزه جسم ارتباط یابد به حوزه و نشئه دیگری مرتبط می شود. قرآن از نشئه و مرتبه ای سخن می گوید که نه مرتبه جسم صرف است و نه روح محض. از این رو سخن از نشئه نفس می کند. نفس در یکی از کاربردهای قرآنی به معنای روح تعلق یافته به کالبد جسمانی است. خداوند در بیان آفرینش انسان می فرماید: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ خداوند شما را از نفس یگانه ای آفریده و از همان نفس یگانه همسرش را آفریده است. (نساء آیه ۱)

در این آیه به روشنی بیان می شود که آدم(ع) به عنوان نفس واحد و یگانه ای است که خداوند آفریده است و از بخشی از همان نفس، جفت و همسرش را آفریده است. کاربرد حرف جاره (من) از آن روست تا جزئیت و نیز منشأ انتزاع به خوبی تبیین گردد. به این معنا که زن بخشی از همان نفس واحد است و برخلاف باورهای یهودی در کتاب تلمود نه از موجودات دیگر و یا انواع دیگر است و نه این که خود موجود و حقیقت مستقلی است تا موجب شود تا با دو نوع مخلوق متفاوت و گوناگون مواجه شویم و زن را از دایره انسانیت بیرون بریم چنان که برخی از ادیان و مذاهب غیرتوحیدی با زن این گونه برخورد می کردند و زن را موجودی غیرانسانی قرار می دادند. شگفت این که در آثار تلمودی یهودی بر این نکته تاکید شده است که همه انسان ها از مادری جنی و یا غیرانسانی به دنیا آمده اند و تنها یهودیان از مادری فرشته پدیدار شده اند.

در باورهای یهودی تناقضات و اختلافات بسیاری یافت می شود که برای شناخت جایگاه زن در قرآن بدان نیاز است؛ زیرا بسیاری از آیات قرآنی ناظر به مباحثی است که در فرهنگ عربی و یهودی وجود داشته است و در حقیقت نقد این فرهنگ و باورها و اندیشه هاست.

در باورهای یهودی، زن هم از گل زاید آدم خلق شده است و پس از پدید آمدن هابیل و قابیل و سپس شیث برخی از آنان با جنیان و یا نسناس ها ازدواج کرده اند که بیش تر مردم را تشکیل می دهند و برخی دیگر از آنان با فرشتگان ازدواج کرده اند که یهودیان ثمره این ازدواج هستند، از این رو خود را ابناء الله نیز می شمارند و به این شیوه می کوشند تا برتری خویش را تثبیت کنند. قرآن هر دو دیدگاه را نقد می کند و   می فرماید که زن هرچند که به یک معنا جزیی از حضرت آدم(ع) است ولی این جزئیت در گل و یا روح نیست بلکه در نفس آن حضرت است. دیگر آن که همه انسان ها از همان نفس واحد و جزو او پدید آمده اند و هیچ گونه تفاوتی میان آنها نیست. از این رو می فرماید: (و بث منهما)؛ از همان نفس واحد و یگانه همه انسان را پراکنده کرد. این تعبیر در آغاز آیه آمده اشاره به این نکته است که خلقت آدم و همسرش خلقتی بی واسطه بوده است و در خلقت دیگر انسان ها که از طریق عادی انجام می شود واسطه دخالت دارد. همین معنا در آیات دیگری نیز به عنوان خلقت از گل و خلقت از نطفه بیان شده است تا معنای خلقت بی واسطه و با واسطه دیگر انسان ها از راه آدم و همسرش دانسته شود.

هدف از آفرینش زن

در سوره اعراف نیز توضیح می دهد که هدف از آفرینش زن به عنوان جفت و همسر چه بوده است. مطلب مهم در گزارش و تحلیل قرآنی آن است که در هیچ جای قرآن سخن از ماهیت جداگانه و مستقل زن در حوزه آفرینش و خلقت نیست؛ بلکه همواره زن به عنوان همسر معرفی می شود. به سخنی دیگر خداوند نخست ماهیتی به عنوان زن را خلق نکرده است تا میان او و حضرت آدم به تکوین و یا تشریع ارتباط همسری ایجاد کند؛ بلکه از همان آغاز از نفس واحد و یگانه، همسرش را آفریده است تا مرد (آدم) در کنارش به آرامش رسد و کمال یابد و کامل گردد.

نیاز زن و مرد به یکدیگر

گرایش مرد به همسرش همانند گرایش کل به جزء خود است و گرایش زن به مرد همانند گرایش جزء به کل خود می باشد. از این رو مرد برای دست یابی به آرامش به جزء جدا شده خویش نیاز دارد و بی او به کمال نمی رسد و کامل نمی شود و زن بی مرد قوام و استواری نمی یابد و در نقص و جزئی بودن می ماند.

در تحلیل قرآنی زن به مرد نیاز دارد و مرد به زن محتاج و مشتاق است؛ زیرا ماهیت مرد و زن یکی است و مرد و همسرش یک نفس کامل را تشکیل می دهند.

در گزارش قرآنی زن عامل بدبختی و یا بیرون رانده شدن انسان (آدم) از بهشت نیست و برخلاف باورهای یهودی که زن را عامل بدبختی و گناه نخست آدم برمی شمارند، زن و مرد هر دو به یک درجه در تحقق گناه دست داشته و مرتکب آن شده اند. از این رو می فرماید که ابلیس هردو ایشان را فریفت و هردو ایشان مرتکب گناه شدند. اما از آن جایی که خلافت و ولایت بر هستی از آن مرد است و مرد کل است و زن جزء و مسئولیت عمل، بر گردن کل است و حضرت آدم مقصر در گناه و تحقق و ارتکاب آن بوده است. از این رو به عنوان مسئول خود را مجبور می بیند تا پاسخ گو باشد و به درگاه خداوند توبه و انابه کند.

قرآن در بحث توبه سخن را به روی آدم می برد و می فرماید:فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه      (بقره/ ۳۷)آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد و بدان توبه نمود. پس از پذیرش توبه نیز دوباره مسئله به هر دو بازمی گردد و همسر آدم نیز به حکم جزئیت مجبور می شود تا بهشت را ترک و هبوط کند. از این رو خطاب خداوند این گونه است: اهبطا؛ شما دو تن هبوط کنید و یا گاه شیطان را در آن جا وارد ساخته و می فرماید: اهبطو؛ هر سه تن هبوط کنید.

به هر حال زن در گزارش و تحلیل قرآنی نه تنها عامل اصلی گناه نخست نبوده است بلکه به پیروی از خلیفه و ولی الله که همسر

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, ] [ 10:34 قبل از ظهر ] [ بهرامی ]
[ ]